کد مطلب:314426 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

دست های قدرتمند و با وفای آقا اباالفضل همسرم را دوباره به من برگرداند
با عرض سلام خدمت دانشمند محترم و عالی قدر جناب آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی (دامت بركاته)

این جانب مادری هستم كه عنایت آقا عباس بن علی علیه السلام در زندگی ما تابید و ما را به عنایت خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام امیدوارتر كرد.

آری، در سال 1377 در اثر یك اتفاق، خداوند دخترم را كه سنش سه سال و نیم بود از زمین خاكی به آسمان افلاكی برد و ما را در داغ و فراق این نوگل نشاند.

این داغ چنان برایمان گران بود كه بارها احساس كردم مادر حضرت رقیه علیهاالسلام چه كشید؟

خلاصه: شب چهلم دخترم، همسرم كه از ذریه ی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها می باشد، برای كارهای عقب افتاده عازم شهر مسكونی مان شد، اما در راه ساعت 12 شب در ماه شهریور چون خیلی به فكر بچه بوده ناگهان تصادف سختی می كند و از اقبال بد یا خوب، نمی دانم، گوشی همراه ایشان شماره ی منزل را گرفت و ایشان بدون این كه بدانند من از تمام وقایع ناخودآگاه خبر شدم، از مردمی كه جمع شده بودند و برای كمك به ایشان فعالیت می كردند. از صدای جمعیتی كه می گفتند: این آقا تمام كرده و بیچاره تنهاست و... این سخنان آن قدر ترسناك و وحشتناك بود كه مرا به حال فلج انداخت، در دل شب امیدم ناامید شد. مانند افراد منگ و دیوانه فقط افتان و خیزان به سمت حیاط رفتم و از خداوند خواستم آشیانه ام را خراب نكند. از خداوند خواستم كه نخواهد بدبختی و بیچارگی ام را ببیند. مادرم در آن دل شب فقط می گفت نماز فاطمه ی زهرا علیهاالسلام بخوان و من در حال خواندن نماز فاطمه ی زهرا علیهاالسلام دیوانه وار و بی صدا فقط از خداوند می خواستم پدر فرزندم را دوباره زنده ببینم.



[ صفحه 370]



آن شب بعد از 13 ساعت تب و التهاب سخت، به خواری و ذلت كشیده شدن خودم را به چشم دیدم. از خداوند می خواهم كه آن لحظات را هیچ شیعه و بنده ی خدایی نبیند. همان شب سه عدد از النگوهای طلایم را درآوردم و نذر كردم كه یا اباالفضل گوسفند برایت نذر می كنم فقط همسرم زنده باشد. ساعت یك و نیم بعد از ظهر فردا همسرم با من صحبت كرد و در كمال ناباوری ایشان را از ماشینی كه قابل استفاده نبود بیرون كشیده بودند. روی ایشان را ملافه گذاشته بودند و عابرین پول روی ایشان ریخته بودند، اما نمی دانم كدام دست قدرتمند و نادیدنی گفته بود كه ای مردم! این آقا هنوز زنده است و دست های قدرتمند و با وفای آقا حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام همسرم را دوباره به من برگرداند. و الآن كه این خاطرات سخت را می نویسم همسرم صحیح و سالم و معجزه آسا در میان ماست. و خدای بزرگ را شاكرم كه پس از دو سال و نیم، علاوه بر جایگزینی فرزند پرپر شده ام، به لطف پروردگار و بنا به درخواست خودمان از مادر سقای تشنه لبان، حضرت ام البنین علیهاالسلام، كه واسطه ی درگاه الهی گردید و خداوند گلی زیبا به نام «سید عباس» به ما عنایت فرمود و آن روزهای سخت و تلخ به خاطره تبدیل شده است، امید است ان شاءالله از یاران و پیروان و مروجین مكتب آن حضرت گردد.

خادمه ی اهل بیت علیهم السلام

قم مقدس



اهل زمین منقبت سرای اباالفضل

ذكر سماواتیان ثنای اباالفضل



مهر درخشان بود لقای اباالفضل

جن و بشر را به سر هوای اباالفضل



اهل زمین منقبت سرای اباالفضل

ذكر سماواتیان ثنای اباالفضل



خیل ملك خادم سرای اباالفضل



هر كه شدش ملتجی ز پاك سرشتی

رست ز طوفان و گشت داخل كشتی



درگه او عاری از پلیدی و زشتی

با مژه روبد غبار حور بهشتی



از حرم و صحن با صفای اباالفضل



[ صفحه 371]



رهرو راهش بری ز قید علایق

زانكه جز این نیست رسم و راه حقایق



بندگیش را جهانیان همه شایق

گر به شهان می برند رشك خلایق



فخر به شاهان كند گدای اباالفضل



ای كه كنی جستجوی قرب الی الله

تا كه از این ره رسی به مقصد دلخواه



گوش كن این نكته را كه تا شوی آگاه

هیچ ز بیگانگی به حق نبرد راه



هر كه نگردید آشنای اباالفضل



چون زپی نشر دین و راه نمایی

بین تن و دست اوفتاد جدایی



داد خدایش ز لطف دست خدایی

پا مكش از درگهش كه عقده گشایی



هست به دست گره گشای اباالفضل



لطف الهی است شاملش به صف حشر

خلد برین است منزلش به صف حشر



رنج و الم نیست حاصلش به صف حشر

غم نبرد راه بر دلش به صف حشر



هر كه بود در دلش ولای اباالفضل



چون ز عطش شد بلند ناله ی طفلان

اذن گرفت از حسین خسرو خوبان



تا كه كند تر گلوی تشنه ی ایشان

ز آمدنش از حرم به جانب میدان



آب روان بود مدعای اباالفضل



چون نبدش اذن كارزار از این رو

دل ننهادی به جنگ مردم بدخو



مقصد او بد فرات و رفت بدان سو

ور نه كه می برد جان ز قوم جفا جو



از دم شمشیر جانگزای اباالفضل



شهرت فضلش بدون سر و سبب نیست

عاشق صادق به فكر جاه و نسب نیست



وین عمل او بجز ز فرط ادب نیست

آب ننوشید بی حسین و عجب نیست



این روش از همت و وفای اباالفضل



چون به ازل از خدای قادر سبحان

خواست كند جان نثار مقدم جانان



بر لب آب فرات با لب عطشان

شست به راه حسین دست و دل از جان



اجر اباالفضل با خدای اباالفضل



[ صفحه 372]



در ره جانان كسان كه جان بفشاندند

خویش به بزم وصال دوست رساندند



درس محبت به مكتبش همه خواندند

پاس وفا داشت آن چنان كه بماندند



اهل وفا مات بر وفای اباالفضل



حد محبت ببین و مهر و تولا

كز اثر بندگی خالق یكتا



داشت برادر به جان خویشتن اولا

با شه دین جز به نام سید و مولا



باز نشد لعل جان فزای اباالفضل



چون پدرش بوتراب سرور مردان

بهر نگهداری از حریم شهیدان



كرد به شمشیر دفع حمله ی عدوان

آه از آن دم كه شد بلند به میدان



ناله ی جانسوز یا اخای اباالفضل



آنچه حسین علی ز جور خسان دید

دیده ندیده است و بعد از این نتوان دید



گرچه بسی داغ هجر پیر و جوان دید

گشت كمان قد شاه دین چو عیان دید



غرقه به خون قامت رسای اباالفضل



گرچه نصیرت در این جهان مجازی

جز به اباالفضل نیست روی نیازی



باش كه بر غیر دیده باز نسازی

در دو جهان از طریق بنده نوازی



چشم (صغیر) است بر سخای اباالفضل [1] .


[1] مصيبت نامه ي صغير اصفهاني، مجموعه ي اشعار مراثي اهل بيت اطهار عليهم السلام، ص 16 - 14. تضميني از استاد صغير اثر طبع فرزند آن شادروان احمد متخلص به نصير.